در تاریخ پنجشنبه، ۱۹ سرطان ۱۴۰۳، نشستی با عنوان «صادق هدایت؛ میان جنون دانایی و وسوسهی نیستی» به همت کتابسرای آسمان حروف و مرکز فرهنگی و اجتماعی خانه مولانا برگزار شد. این برنامه با گردانندگی خانم راحیل لوگری، مسوول کتاب سرای آسمان حروف، و با حضور جمعی از علاقهمندان به ادبیات و اندیشه، از طریق پلتفرم گوگل میت ادامه یافت. مهمان ویژهی این نشست، آقای زاهد همایون، پژوهشگر و صاحب نظر در حوزهی ادبیات و فلسفه، به بررسی و واکاوی اندیشهها و آثار صادق هدایت پرداختند. سخنان آقای زاهد همایون: آقای همایون سخنرانی خود را با معرفی شخصیت صادق هدایت آغاز کرد. هدایت از خانوادهای اشرافی و فرهنگی در تهران برخاسته بود. تحصیلات ابتدایی خود را در تهران گذراند و برای ادامهی تحصیل به اروپا رفت؛ ابتدا بلژیک و سپس فرانسه، جایی که مطالعات خود را در رشته هایی چون زبان، ادبیات، فلسفه و تاریخ دنبال کرد، هرچند تحصیلات دانشگاهی اش را به پایان نرساند. او توضیح داد که هدایت از همان دوران جوانی با اندیشهی خودکشی زیسته است، گفته میشود که صبحها با فکر مرگ از خواب برمیخاست و شبها با همان اندیشه به خواب میرفت. در سن ۲۸ سالگی، شاهکار خود بوف کور را نوشت؛ اثری که درون مایههایی چون تاریکی، مرگگرایی، بیگانگی با جهان، و انزوا را در خود دارد. بوف کور نخست بهصورت شخصی و محدود منتشر شد. تنها پنجاه نسخه از آن چاپ گردید و برای دوستان نزدیک نویسنده ارسال شد، اقدامی که هم از ساختار رایج ادبی آن دوران فراتر میرفت و هم بیانگر بیاعتمادی هدایت به فضای سانسور و نقد رسمی جامعه بود. همایون در ادامه به دیدگاه انتقادی هدایت دربارهی مدرن شدن ایران پرداخت. از نگاه هدایت، ایران در سطح ممکن است در حال مدرن شدن باشد، اما در عمق، همچنان زیر سلطهی سنت، خرافه، و استبداد فکری باقی مانده است. به باور او، مدرنیتهی ایرانی، بیشتر تقلیدی و نمایشی است تا تحولی واقعی و ریشهدار. ایشان در نهایت، پس از سفرهایی دوباره به اروپا و درگیر شدن با بحرانهای روانی شدید، در پاریس به زندگی خود پایان داد. در بخش بعدی سخنان، همایون به ویژگیهای ساختاری و محتوایی آثار هدایت پرداخت. او هدایت را نویسندهای دانست که همواره در پی درک عمیقتری از مرگ، معنا و هستی بوده است. مرگ در بسیاری از نوشتههای او بهعنوان راهی رهاییبخش از رنجهای بشری معرفی میشود. هدایت بهشدت نسبت به خرافهباوری، تحمیلهای اجتماعی و سنتگرایی انتقاد داشت و این عوامل را مایهی تباهی فردی و جمعی میدانست. هدایت، بهواسطهی شناخت دقیق از فرهنگ ایرانی، توانست آن را در قالب شخصیتهای داستانی خود بازآفرینی کند. آثار او، بهویژه بوف کور، نمادگرایانهاند و شخصیتها معنایی فراتر از ظاهر دارند. برای نمونه، زن اثیری نماد سنتگرایی ایدهآلسازیشده و رجالهها نماد عوامفریبی، قدرت و تحمیق تودهها هستند. از نگاه هدایت، جوهرهی مدرنیته انسان است، نه ابزار یا تکنولوژی. نثر ساده و روان هدایت، در لایههای زیرین خود، اندیشههایی پیچیده و فلسفی را پنهان دارد. آثار او بهدلیل محتوای ساختارشکن، مورد سانسور و طرد رسمی قرار میگرفتند. به باور همایون، زندگی هدایت، بازتابی از تنهایی، بیگانگی و درگیری او با جامعهای بود که با آن احساس بیتعلقی میکرد. این کشمکشهای فکری در آثارش، بهویژه در بوف کور، بهروشنی نمود یافتهاند. سخنان آقای مصور شفق: آقای مصور شفق با رویکردی فلسفی تر به بررسی آثار و شخصیت صادق هدایت پرداخت. او تمرکز خود را بر مفهوم دانایی در جهان هدایت گذاشت و گفت: در آثار هدایت، دانایی نه تنها قدرت آفرین نیست، بلکه نوعی فلجشدگی ذهنی و بیقدرتی بههمراه دارد. این نگاه، بهویژه در مقایسهی تطبیقی میان شرق و غرب معنا مییابد. در غرب، دانایی و روشنفکری ابزار رهایی و پیشرفت است؛ اما در شرق، همین دانایی اغلب به انزوا، ویرانی درونی و احساس گسست منجر میشود. هدایت نمایندهی روشنفکری شرقی است؛ انسانی که نه به گذشتهی سنتی خود تعلق دارد و نه در مدرنیته جایگاهی یافته است. همین تعلیق، او را به برزخی میان دانایی و نابودی کشانده بود. در جهان هدایت، دانایی نه نجاتبخش، بلکه دروازهی وسوسهی نیستی است، وسوسهای که سرانجام در زندگی شخصی او غلبه یافت. آقای شفق پیشنهاد کرد که برای عبور از این بحران، باید به بومیسازی مدرنیته اندیشید، بهجای تقلید از مفاهیم مدرن، باید آنها را با فرهنگ و تاریخ خودمان تطبیق دهیم. دانایی باید در خدمت ساختن آیندهای روشن باشد، نه عاملی برای انزوا و بیپناهی فردی. او همچنین به مفهوم «ناهمزمانی» از پاول ریکور اشاره کرد، پدیدهای که در آن انسانها به لحاظ جسمی در دنیای مدرن زندگی میکنند، اما ذهن آنها در سنت و گذشته باقی مانده است. صادق هدایت نمونهای روشن از این پارادوکس است، از یکسو زیسته در فضای مدرن اروپا، و از سوی دیگر، ذهنی درگیر رنجهای جامعهای سنتزده. سخنان آقای شفق با این تأکید به پایان رسید که برای عبور از وسوسهی نیستی، باید دانایی را با امید گره زد و آن را در خدمت حل مسائل اجتماعی و فردی قرار داد. سخنان خانم ثریا بهبودی خانم ثریا بهبودی با نگاهی روانشناختی به شخصیت و آثار صادق هدایت پرداخت. از دیدگاه او، هدایت فردی با روانی پیچیده، حساس و متعارض بود، نویسندهای که از جامعهی پیرامون خود جدا افتاده، و دچار نوعی احساس بیگانگی، بیتعلقی و تنهایی عمیق شده بود. هدایت تحتتأثیر اندیشههای فلسفی غرب و تجربههای زیستهی دردناک، همواره در جستوجوی معنا، حقیقت و هدف زندگی بود. همین دغدغههای روانی و فلسفی، او را به سوی نوشتن، انزوا، و نهایتاً خودکشی سوق دادند. او نویسندهای بود عمیق، اندوهبار، و تأملگرا؛ کسی که آثارش را با روحیات شخصیاش درآمیخت. نوشتههای او بازتابی از تعارضات درونیاش میان بودن و نبودن، معنا و بیمعنایی است. خانم بهبودی تأکید کرد که هدایت با آفرینش سبکی نو در ادبیات فارسی، ادبیاتی فلسفی-روانکاوانه را به میان آورد. نثر او متأملانه، عاری از پیرایههای سنتی و آکنده از عناصر اگزیستانسیالیستی بود. هدایت نهفقط ساختار داستاننویسی فارسی را دگرگون کرد، بلکه افق تازهای برای ادبیات فکری و پرسشمحور گشود. جمعبندی نشست «صادق هدایت؛ میان جنون دانایی و وسوسهی نیستی» فضایی برای گفتوگوی بین رشتهای و ژرفاندیشانه دربارهی ابعاد گوناگون حیات فکری، ادبی و روانی صادق هدایت فراهم ساخت. مباحث مطرح شده از سوی سه سخنران، نگاهی چندوجهی به هدایت ارائه داد: نگاهی ادبی، تاریخی، فلسفی، فرهنگی، و روانشناختی. هدایت همچنان یکی از چهرههای مسئله برانگیز، تأمل برانگیز و تاثیرگذار ادبیات معاصر ماست؛ نویسندهای که در تقاطع سنت و مدرنیته، دانایی و نیستی، و امید و اندوه ایستاده است. این نشست در فضایی صمیمی و پُرمایه ادامه یافت و با طرح پرسشها و گفتوگوی مستقیم میان مهمانان و مخاطبان به پایان رسید.
ما ...