از حافظ تا ساربان؛ تحلیلی بر «بیا تا گل برافشانیم»

پنجشنبه 3 میزان/مهر 1404
92 بازدید
 از حافظ تا ساربان؛ تحلیلی بر «بیا تا گل برافشانیم»

نویسنده : کلیم الله حقجو

        

مقدمه اگر بخواهیم راجب به پیوند شعر کلاسیک فارسی و موسیقی پاپیولار معاصر صحبت کنیم، یکی از نمونه‌های ناب همین است: غزل حافظ با مطلع: (بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم) که ساربان، خواننده‌ی محبوب کشور ما، با صدای گرم و پرشور اش خوانده است. این کار ترکیبی است از دو جهان متفاوت؛ یکی دنیای عرفانی و شاعرانه‌ی حافظ شیرازی در قرن هشتم هجری و یکی دنیای موسیقی دهه‌ی پنجاه کابل. من در این مقاله می‌خواهم ساده، تحلیلی مفصل داشته باشم روی این شعر و اجرا. ببینیم چطور حافظ یک نگاه عمیق به زندگی و شور را در شعرش آورده و ساربان با صدایش دوباره به آن جان داده است.

شعر حافظ: چی می‌گوید؟ غزل حافظ با این مطلع شروع می‌شود: «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم»

اگر توجه کنیم، همین بیت اول خیلی مهم است. حافظ کوشش دارد و دعوت می‌کند به شادی، به شکستن روزمرگی، به شور. می‌گوید بیا زندگی را جشن بگیریم، گل برافشانیم، می بریزیم در ساغر. بعد از آن یک ایده‌ی رادیکال‌تر می‌آورد: فلک را بشکنیم، طرحی نو دراندازیم. یعنی حتی ساختار کهنه‌ی دنیا را هم بشکنیم و از نو بسازیم. این نگاه، هم عرفانی است، هم اجتماعی. یک نوع دعوت به انقلاب درونی و بیرونی است.

غزل ادامه پیدا می‌کند و پر از تصویرهای ناب و کلیدواژه‌های حافظی است: از ساقی و باده گرفته تا می و مطرب و صوفی. حافظ در این شعر، شادی را در برابر ریاکاری صوفی‌نماها می‌گذارد. یعنی می‌گوید اصل زندگی شادی و عشق است، نه ظاهرگرایی و سخت‌گیری. این غزل حافظ از آن دسته شعرهاست که بسیار «اجراپذیر» است. یعنی ریتم دارد، وزنش خوش‌خوان است و دعوتی است. وقتی می‌گوید «بیا تا گل برافشانیم»، خود به خود یک حالت موسیقایی در بین اش است. همین باعث شده که آهنگسازها سراغش بروند. علاوه بر این، پیامش هم خیلی معاصر است. گویا حافظ در قرن هشتم حرفی زده که هنوز هم به درد جامعه‌ی امروز می‌خورد: شادی را انتخاب کن، دنیا را از نو بساز.

بعد این‌ها حالا برسیم به ساربان. برای بسیاری از مردم ما، ساربان نماد عشق و آزادی است. صدای پرقدرت، پر از احساس و در عین حال مدرن. ساربان در دهه‌ی پنجاه خورشیدی (هفتاد میلادی) توانست موسیقی‌ای بیاورد که هم ریشه در سنت دارد و هم با ریتم و سازهای مدرن هم‌خوان است. وقتی چنین هنرمندی غزل حافظ را انتخاب می‌کند، درواقع پل می‌زند بین گذشته و حال.

اجرای «بیا تا گل برافشانیم» توسط ساربان یکی از همان شاهکارهاست. صدای گرمش شعر حافظ را از کتاب بیرون می‌آورد و می‌گذارد وسط زندگی روزمره. آن چیزی که حافظ می‌گوید «فلک را سقف بشکافیم»، با صدای ساربان واقعاً حس می‌شود. گویا خودش سقف صدا و موسیقی زمانه‌اش را می‌شکند.

آهنگی که روی این شعر ساخته شد، ترکیبی است از موسیقی سنتی و پاپ آن زمان. ریتم کار، حالت رقصان و شاد دارد. این انتخاب با متن شعر خیلی هم‌خوان است، چون حافظ دعوت به شادی و شور می‌کند. سازبندی هم معمولاً شامل گیتار، درامز و کیبورد بوده، در کنارش ملودی‌ای که حال و هوای شرقی را نگه می‌دارد. این همان ترکیب خاصی است که موسیقی ساربان را جاودانه کرد.

وقتی ساربان می‌خواند «فلک را سقف بشکافیم»، صدای اوجش واقعاً یک حس پرواز می‌دهد. اینجا هنر خواننده مشخص می‌شود: شعر حافظ بدون صدا هم ارزشمند و عمیق است، ولی وقتی با چنین اجرایی همراه می‌شود، اثرش چند برابر می‌شود.

یک نکته‌ی مهم این است که ساربان خودش اهل شعر و ادب هم بود. بسیاری از وقت‌ها اشعار را انتخاب می‌کرد که با روحیات خودش هم‌خوان باشد. حافظ هم برای ساربان یک شاعر ایده‌آل بود: هم شور دارد، هم عرفان، هم نقد اجتماعی. برای همین وقتی صدای ساربان با شعر حافظ ترکیب می‌شود، حس می‌کنیم یک گفت‌وگوی بین‌قرنی اتفاق می‌افتد. گویا حافظ در قرن هشتم یک چیزی گفته و ساربان در قرن بیستم با صدایش جواب داده.

پدرم همیشه می‌گفت: وقتی این آهنگ پخش شد، بسیار زود محبوب شد. مردم عادی راحت همرایش ارتباط برقرار کردند، چون هم شعر آشنا بود، هم آهنگ شاد و دلنشین. برای نسل جوان، این یک نوع پیام آزادی بود. آن سال‌ها، افغانستان پر از تغییرات اجتماعی بود. این آهنگ‌ها، نه فقط موسیقی، بلکه یک نوع شعار زندگی بودن. همین باعث شد ساربان به یک نماد تبدیل شود.

اگر شعر حافظ را در محافل سنتی بخوانند، بیشتر حالت تفسیر و تأمل پیدا می‌کند. آدم‌ها می‌نشینند، گوش می‌دهند، فکر می‌کنند. ولی وقتی ساربان می‌خواند، شعر می‌رود روی صحنه، می‌رود در دل مردم. همان کلماتی که ممکن است در دیوان حافظ یک قسم سنگین به نظر برسد، با موسیقی و صدا، سبُک و رقصان می‌شود. این تفاوت نشان می‌دهد که شعر فارسی چه ظرفیت بزرگی برای بازآفرینی دارد.

البته ناگفته نباید گذاشت که بعضی‌ها ممکن است بگویند شعر حافظ جایگاه عرفانی دارد و نباید به موسیقی پاپ وارد شود. ولی واقعیت این است که حافظ خودش همیشه دنبال «رساندن» بوده. شعرش پر از مطرب و می و ساز است. پس خیلی هم طبیعی است که در موسیقی خوانده شود. ساربان هم این را به‌خوبی درک کرده بود. آن توانسته بود شعر را زنده نگه دارد، نه اینکه سبک کند.

نتیجه‌گیری ترکیب حافظ و ساربان یک اتفاق یکتاست. حافظ با غزل «بیا تا گل برافشانیم» پیام جاودانه‌ی شادی و آزادی را نوشت. قرن‌ها بعد، ساربان با صدایش این پیام را دوباره به نسل خودش و بعدتر به ما رساند. این یعنی ادبیات و موسیقی می‌توانند فراتر از زمان و مکان حرکت کنند. برای همین امروز، وقتی این آهنگ را گوش می‌دهیم، هنوز همان حس را می‌گیریم: یک دعوت به زندگی، به شکستن سقف‌ها و ساختن دنیای نو.

پس می‌شود گفت که «بیا تا گل برافشانیم» نه فقط یک غزل حافظ است و نه فقط یک آهنگ ساربان؛ بلکه پلی است بین دو دوره، بین دو فرم هنری، بین دو فرهنگ. این پل، ما را یادمان می‌آورد که شعر فارسی فقط در کتاب نیست، در زندگی مردم است. و ساربان یکی از بهترین کسایی بود که این را نشان داد. وقتی صدایش می‌آید و می‌گوید «فلک را سقف بشکافیم»، حس می‌کنیم هنوز هم می‌شود سقف دنیا را شکست و طرحی نو انداخت.
										    

مقاله ها

شبکه اجتماعی

نشانی کوتاه : www.khanemawlana.org

مطالب مشابه

جمعه 1 فروردين 1404