در تاریخ ۲ اسد/ مرداد باشگاه دکلمه آوای احساس از زیر مجموعههای مرکز فرهنگی و اجتماعی خانه مولانا در ادامه سلسله نشستهای اندیش محورش دری را برای میزبانی بر نیکو داشت از احمد شاملو باز کرد. نشستی با عنوان ادبیات معاصر در پاسداشت صدای آزادی انسان و روشنی بر محور آزادی، عشق، شعر و زبان در سایه اندیشه احمد شاملو با گردانندگی پاکیزه "کریمیان" رئیس مرکز فرهنگی و اجتماعی خانه مولانا برگزار شد. این نشست با نگاه تازه ی بر لایههای ژرف زبان، عشق و آزادی از مفهوم کلمه تا سرود و شخصیت و از سرچشمههای طراوت شعر تا ادبیات جهانی در بستر گوگل میت به انجام رسید. در این برنامه جمعی از شاعران، نویسندگان، پژوهشگران، مترجمان و مشتاقان شعر و ادبیات حضور داشتند. آقای سیروس "شاملو" : شاعر ، نویسنده، مترجم ، نمایشنامه نویس، پژوهشگر و فرزند احمد شاملو آقای غفران "بدخشانی" : شاعر ، نویسنده و فعال فرهنگی و آقای حنیف "خورشیدی" : شاعر ، نویسنده و فیلمساز از مهمانان ویژه و برجسته این نشست بودند. این محفل در یک فضای همدلی ، شور و شوق با سخنان گرانمایه آقای سیروس شاملو آغاز گردید. آقای شاملو در ابتدا از شرایط سیاه، ظلمت و نابسامان این روزگار سخن گفت: شرایطی که شادیها را از انسانها گرفته و دنیایی که نمیشه تبریک گفت و نمیشه اشک ریخت، دنیایی که پر از قحطی و مرگ ها ست و به آن شرایط بر زخ میتوان عنوان کرد . در ادامه شاملو سرودهای از احمد شاملو را به خوانش گرفتند. بی گاهان به غربت به زمانی که خود در نرسیده بود چنین زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ و قبلم در خلاء تپیدن آغاز کرد... شاملو بخش دیگری از صحبتهایش را با طرح پرسشهای ذیل دوام بخشید. شعر به چه کار آید؟ نوشتن چیست؟ و نویسنده چه پدیده ی ست؟ او در پاسخ به این پرسشها گفت: من به این باورم که ادبیات تحت تاثیر جهان است، از جهان تاثیر میگیرد و بر جهان تاثیر پس میدهد و باید سرچشمههای طراوت این پدیدهها را بررسی کرد. که در این مقایسه شاملو همگام با بیعدالتی هاحرف میزند و در موجودیت عدالت شاملو میتواند بایگانی شود. با توجه به شعرها و گفتار ادبی، شاملو یک روند و یک برنامه زندگی است روندی که هر کسی نتوانست آن را به غایت برساند و اکثر همفکران او درین راه مسیر کج کردند. وی افزود: هنر مقاومت انسانی در برابر ظلم است و شاعران چون مداد تراش مداوم نیز در تراشیدن دشمن هستند. پس جایگاه شاملو همیشه جایگاه ادبی منفک از جامعه و شرایط نیست . اگر شاملو زنده بود امروز صدای شعرش در اکناف جهان طنین میانداخت، صدای غزه و سوختن انسانها را در هر گوشه و کنار فریاد میزد . چون آنچه شعر را زنده میکند مسئولیت اجتماعی است و انسان تجسد این وظیفه میباشد. قسمت بعدی این برنامه به گونه پرسش و پاسخ از مهمانان این برنامه به طور ذیل ادامه یافت. پرسش از حنیف خورشیدی: شاملو همواره نسبت به آزادی و کرامت انسان حساس بود.شما بهعنوان یک هنرمند، تجربهٔ شخصی خودتان از مواجهه با شاملو چیست؟ چه زمانی، کلام یا اثری از او شما را بهطور عمیق تحت تأثیر قرار داد؟ پاسخ : من معتقدم که در طول تاریخ ادبیات کمتر شاعری را سراغ داریم که دغدغه اجتماعی داشته باشد و ادبیات را محکوم به شعار نویسی نکرده باشد. شاملو از جمله شاعرانی بود که هیچگاه محکوم به شعارنویسی نشد. تعهد در شعر شاملو بسیار بالا است تعهدی که اجتماع را به نگرش جدید و انسانیت و همدردی جهانی دعوت میکند . چنانچه گفت« من درد مشترکم مرا فریاد کن».من هم به عنوان یک مخاطب ادبیات از نگاه اجتماعی عمیق او به شعر، متاثر شدم شاملو کاری کرد که بافتهای اجتماعی از هم جدا نباشد و در مقابل هر نوع ظلم ایستاد و این درد مشترک را فریاد زد. شاملو ادبیات را تحت تاثیر خود قرار داد و با یک زبان ویژه ما را به مسیر جدیدی هدایت کرد. پرسش از بدخشانی: شاملو همواره بر "فردیت مقاوم" در برابر "جمعیت تودهوار" تأکید داشت. از دید شما، آیا ادبیات افغانستان امروز ظرفیت پذیرش این نوع فردگرایی روشنفکرانه را دارد یا هنوز درون روایتهای کلگرای قومی و سنتی محصور است؟ پاسخ بدخشانی: ادبیات افغانستان جدا از ادبیات ایران نیست و این یک حوزه تمدنی و زبانی است با آنکه انسانها در این دو سرزمین میتوانند دغدغههای متفاوتی داشته باشند در ادبیات افغانستان در دهههای ۵۰ و ۶۰ با نشر و پخش اشعار نیما و شاملو و دیگر نیما سرایان در این کشور تحول بزرگی آمد و انسانهای قابل ملاحظه همچون واصف "باختری" و پرتو "نادری" بر جا گذاشت و آنچه که در ایران اتفاق میافتد دیر یا زود در افغانستان هم اتفاق میافتد. اما هنوز هم در ادبیات سرزمین ما عروس شعر غزل است و در فرهنگ افغانستان شعر موزون سخن اول را میزند. ما پس از هزار سال تجربه نتوانستیم خود را از زیر این بار بزرگ نظم برهانیم. نیما و پس از آن شاملو شاعرانی بودند که با کشیدن شعر از چنگال موزون یک گام فراتر رفتند و شعر را تا مرز نثر کشاندند. از این منظر غزل سرایان هر کدام فردی هستند در درون یک بستر بزرگ و شعر معمولاً انفرادی است. در افغانستان تعداد انگشت شماری هستند که یک جرقه جدا در شیر آفریدند مانند کریمه "شبرنگ" که پس از "فروغ" زبان شعر زنانه را یک جرقه جدید در شعر افغانستان به وجود آورد و خود را از زیر بار نظم هزار ساله کشیدند اما هنوز شاعرانی هستند که در سنت قدیمی قلم میزنند. پرسش از خورشیدی: با توجه به تنوع گستردهی آثار شاملو، از شعر و ترجمه تا فعالیتهای فرهنگی و سردبیری در مطبوعات، او را چگونه میتوان در قالب یک هویت هنری یکپارچه فهم کرد؟ آیا شما او را بیشتر به عنوان شاعر میشناسید یا روشنفکری چندبُعدی که فراتر از مرزهای ادبیات عمل میکرد؟ پاسخ: احمد شاملو در بستر چهرهها از جمله ستارههای ابرمرد، مترقی و چند وجهی بود و در هر کدام از هنرهای خود به حد اعلا درخشید. در شعر، ترجمه، تصحیح، روزنامه نگاری هیچکس نتوانسته در حد شاملو قدم بزارد و او در آفرینش هنری خود بی نظیر بود. در حالی که ما فارسی زبانان ویژگی مخالفت با جهانی شدن داریم شاملو ما را با سنت ترجمه آشتی داد.. پرسش از خورشیدی: شاملو از "کلمه" بهمثابه "شرف زبان" سخن میگوید؛ در حالیکه در گفتمان رسمی امروز افغانستان زبان به ابزار قدرت بدل شده است. چه نسبتی میان زبان شاملو و بحران زبان در فضای امروز افغانستان میتوان ترسیم کرد؟ پاسخ: میتوانم بگویم ما فارسی زبانان نگاه ما به زبان سطحی و پیش پا افتاده است من پیوسته به این باورم که ما اهمیت ساختاری به زبان نداریم در حالی که انسان در زبان زاده میشود و زادن در زبان است که ما را انسان میسازد. در بحث مسئولانه واژگان در افغانستان ما حتی در گفتار روزمره واژه به وام میگیریم و از کلمات و واژههای بیرونی استفاده میکنیم و هیچگاه سری به درون این زبان که غنی از همه ارزشها است نزدیم. در افغانستان دری و فارسی ستیزی همیشه زبان را به سوی محو برده و کوشیدند در را به راه واژهها ببندند و این از برخورد سرسری خود ما باعث شد تا در افغانستان برنامهی برای برکنار زدن زبان فارسی وجود داشته باشد. در حالی که ما مسئول برخورد و ارج گذاری به عنوان مصرف کنندگان این زبان هستیم تا جایگاه کلمه که خشتی از یک ساختار بزرگ است با ارج گذاری و شرافت و کرامت زبان حفظ کنیم. پسش از آقای خورشیدی: شعرهای شاملو از دههی ۳۰ تا دههی ۷۰، دگرگونی چشمگیری دارند. به نظر شما این تحولات حاصل بلوغ شخصی و ادبی اوست یا بازتابی از شرایط اجتماعی و سیاسی ایران؟ چگونه میتوان این دگرگونی را تحلیل کرد؟ پاسخ: شاملو با داشتن انواع شعر برمیگردد به عنوان یک نماد و تفکر اجتماعی. شاملو تحت تاثیر اجتماع و اتفاقات خودش بوده و بر شعرش تعهد داشت. در حالی که شاعران حجمگرا تعهد بر شعر ندارند و تعهد را بر دوش مخاطب میگذارند و هر کسی متعهد به عصر خودش باشد در عوض شدن عصر زبان قابل پسند نیست. شاملو سعی میکند بر خلاف شعرای فردگرا مسائل احساسی عاطفی و دغدغههای اجتماعی را در قالب یک همبستگی به مخاطب ارائه دهد. و در یک دوره دوامدار زبان را با زمان همگام میسازد. پرسش از بدخشانی: با توجه به موقعیت شاملو در میان سهگانهی شاعر، روشنفکر، و کنشگر سیاسی، آیا فضای فکری افغانستان ظرفیت ظهور چنین چهرهی ترکیبی را دارد؟ یا ساختارهای اجتماعی هنوز مانع چنین همنشینیاند؟ پاسخ: در افغانستان شاعران به عنوان قشر روشنفکر نتوانستند دیدهبان جامعه باشند و نظارت بر دولت و جریانهای فرهنگی و سیاسی داشته باشند. آنهایی که برای اولین بار از دغدغههای سیاسی و جهان بینی فراختر از مرزهای تحمیلی ، ملی فکر کردند مجبور شدن به ساختارهای سیاسی وارد شوند و نیز در سنگر و سیاست فعالیت داشته باشند با توجه به گره خوردگی فرهنگ زبان با گرایشهای چپی در افغانستان فرهنگیان و شاعران انسانهای چند بعدی بودند. و نمونههای بارز آن استاد واصف "باختری" ، لطیف "پدرام" و پرتو "نادری"... میباشند. وقتی در گوشهای از جهان انسانها در برخورد با بی عدالتی در سنگر قرار میگیرند هر کس در قالبهای مختلفی مثل طنز، شعر به مبارزه میپردازید. شعر در سالهای ۴۰ و ۶۰ در افغانستان به عنوان یک آموزه اخلاقی بوده و شاعران در حد آموزگار اخلاق عمل میکردند. از این نگاه ما به آزادی واژگان فکر نکردیم و جای برای بال گشودن زبان وجود نداشته است در میان برنامه بار دیگر آقای سیروس "شاملو" فرصت سخن گرفت و نکات ارزشمندی را در رابطه به تعهد وجدان و مقایسه شاملو با مولانا بیان کرد. آقای شاملو تاکید کرد که تعهد ژانر هنری نیست و به موضوع وجدان گره خورده است. تعهد یک وظیفه است که احمد شاملو این تعهد را حتی در بستر بیماری تا مرگ ادامه داد. وی با اشاره به واژه عشق در شعر مولانا و شاملو چنین اظهار داشت که "مولانا" از هجر سرود و احمد "شاملو" در ترانههای غربت حس غربت را در قالب مختلف سرود. هرچند قالبها مهم نیست و محتوا نقش مهمی دارد، مثل عشق. من میان شاملو و مولانا تفاوتی نمیبینم پس میتوانم بگویم احمد شاملو مولانای دوم بود. او با بازخوانی دو شعر ی از احمد شاملو با عنوان" کیفر" و " ماهی" سخنانش را به پایان رساند. ادامه این نشست طبق معمول با پرسش از آقای خورشیدی ادامه یافت. پرسش از خورشیدی: شاملو با کنار گذاشتن وزن عروضی در شعر فارسی، به نوعی انقلاب ادبی دست زد. از نگاه شما این گسست از سنت، چه تأثیری بر نسلهای بعدی شاعران گذاشت و تا چه حد این جسارت هنوز در ادبیات امروز ایران حضور دارد؟ پاسخ: شاملو انسان اهل مطالعه بود و فقط به ادبیات ایرانی بسنده نمیکرد او همیشه تشنه خواندن و نوشتن بود . از او میتوان آموخت که با نگاه و رفتن سوی دیگر شاعران و کشورها ما را بیشتر کمک میکند که تا به سوی دیگری از ادبیات هم توجه داشته باشیم . زمان به سرعت سپری میشود و رسیدن به مدرنیسم نیازمند، انتخاب رویکرد تازه در همه ابعاد است. شاملو خود در ابتدا شعر موزون داشت اما بعدها ما را با زبان مدرن و متفاوت مواجه میسازد. پرسش از بدخشانی: با توجه به وضعیت امروز افغانستان و سانسور گسترده، مهاجرت نخبگان، و سرکوب فرهنگی فکر میکنید اگر اندیشه و زبان احمد شاملو قرار باشد در این جغرافیا معنا پیدا کند، چه بخشهایی از آن قابل ترجمه و کاربست است، و کدام بخشها نیاز به بازخوانی و بومیسازی دارند؟ پاسخ: بحث سانسور در ایران نسبت بر افغانستان بیشتر است. در افغانستان دشمنی واضح علیه اندیشهها وجود دارد. در بخش زنان و همسو با این مسائل با سانسور مواجه است. اما دشمنی که با زبان فارسی بوده بیسابقه است که در دورههای چپی بعد از "کارمل" که به صورت مستقل ادبیات فارسی و مثنوی چاپ میشود، بعد از آن دوباره آشفته میشود نویسندگان و روشنفکران بستری برای نشر مقالههای خود جز در نشستهای در خارج از کشور در دوشنبه و تهران نداشتند. اما محدودیتها همیشه خلاقیت به وجود میآورد و این موضوع در ۲۰ سال اخیر کاملاً روشن است. اما نباید ما فکر یا اندیشه "شاملو" را که یک فکر انسانی است در افغانستان پایه گذاری کنیم چون فکر انسانی از تجربههای بشری بوده که به زیباترین وجه انتقال داده اند. اگر بحث عدالت، برابری و زیباشناختی باشد از "سنایی" تا "مولوی" گنجینههای است که ما را به سوی انسان بودن میکشاند . پس باید فکر شاملو را بخوانیم و درک کنیم اما با تکیه بر آن پایههای اساسی در ادبیات، اندیشههای جدیدی را با دردهای اجتماعی امروزی خلق کنیم. ادبیات کلاسیک مهم و حیاتی است باید بخوانیم و بفهمیم اما خود را از زیر این بار رهایی بخشیم و با نگاه دیگری و ساختار دیگری بر زبان، اندیشههای جدیدی را برای دوای دردهای امروزی با ید خلق کرد. این نشست فرصتی بود برای تأمل بر مضامین اجتماعی و انسانی، نگاه عمیق به مسایل معاصر بر محور اندیشه شاملو ، استحکام ریشه های فرهنگی ،تدوای درد های مشترک و تداوم صدای عشق آزادی.
ما ...